تحلیلی بر انتخابات دهم جمهوری همیشه اسلامی ایران
به نام خدا
من از این سه ماه اخیر که جریان های داغ انتخابات در کشور جاری بود یک تحلیل و ارزیابی در مورد دو نامزد انتخابات دهم یعنی آقای احمدی نژاد و آقای موسوی انجام دادم.امید وارم براتون مفید باشه.
از سه چهار ماه پیش که میرحسین موسوی به جای سید محمد خاتمی به صحنه انتخابات آمد، کاملا معلوم و مشخص بود که اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات با بهترین نقشه و برنامه به صحنه آمدهاند. بعد از یکی دو سفر استانی خاتمی و استقبال نه چندان گرم مردم از وی بزرگان اصلاحات و نیز برخی محافظهکاران به این نتیجه رسیده بودند که باید با چهرهای مردمی، محبوب و جدیدتر به صحنه بیایند، کسی که همچون احمدینژاد حامی مستضعفان، طرفدار محرومان و ادامه دهنده همان گفتمان عدالت باشد.
میرحسین موسوی ویژگیهایی داشت که سیدمحمد خاتمی از آنها محروم بود. اولا مهره سوختهای نبود و بعد از یک سکوت طولانی به صحنه سیاست بازگشته بود. مردم او را درگیر جنگ قدرت نمیدانستند، او را نخست وزیر امام و مرد دوران دفاع مقدس میدانستند. چهرهی محجوبی داشت، محبوب بود، از امام و شهدا و بسیجیان میگفت و از قانون دم میزد!
موج سبز میرحسین خیلی زود به راه افتاد، مرد غائب 20 ساله ما، با سفر به چند شهر و استان تصور کرد که با آمدن او همه جای ایران سبزپوش شدهاند و اصلا همه مردم منتظر آمدن او بودند! غافل از اینکه مردم جای جای کشور، تا همین چند ماه پیش، مرد دیگری را هم در شهر و روستای خود میدیدند. تقریبا شهری در ایران نبود که محمود احمدینژاد به عنوان رییسجمهور به آن سفر نکرده و از نزدیک با مردم آن گفتگو نکرده باشد و اتفاقا برگ برنده احمدینژاد هم در انتخابات همین مساله بود…
به هر حال قرار بود همه رجزخوانیها، خط و نشانها، نظرسنجیها و تبلیغات تا پای صندوق های رایگیری ادامه داشته باشد و در نهایت مردم تصمیم اصلی و نهایی را بگیرند. همچنانکه گرفتند. انتخابات تمام شد و مردم رییسجمهور خود را انتخاب کردند اما متاسفانه آقای میرحسین موسوی و دوستانش به رای مردم احترام نگذاشتند و مدعی تقلب در انتخابات شدند. شاهد آقای میرحسین، موج سبز و حامیان سبزپوشی بود که به همراه او به خیابانها میآمدند!
بله ما هم قبول داریم که در روزها و شبهای تبلیغات، جمعیت زیادی به خیابانها میآمدند و از آقای موسوی حمایت میکردند. همچنین قبول داریم که در روزهای گذشته هم جمعیت انبوهی در حمایت از موسوی به خیابانهای تهران آمده و به نتیجه انتخابات اعتراض کردهاند. اصلا فرض کنیم اکثریت جمعیت تهران هم حامی میرحسین موسوی باشند، اما مگر همه مردم ایران تهرانیها هستند و مگر همه مردم تهران و ایران سبزپوش بودند و هستند؟
علاوه بر این حس توهم، من فکر میکنم دلایل دیگری هم برای عدم پذیرش آرای مردم از سوی میرحسین موسوی و اصلاحطلبان وجود دارد. مثلا اگر آنها بعد از اعلام نتایج انتخابات میآمدند و خیلی راحت شکست خودشان را قبول میکردند، دیگر چه چیزی برای آینده سیاسیشان باقی میماند؟ قبول شکست با آن همه تبلیغات و برنامهریزی و حمایت همه جانبه، یعنی نابودی قطعی اصلاحات در ایران. فراموش نکنیم که مخالفان احمدینژاد از 4 سال پیش تمام امکانات و توان خود را صرف شکست دادن او در انتخابات ریاست جمهوری کرده بودند و این آرزوی قلبی آنها بود که احمدینژاد اولین رییسجمهور 4 سالهی ایران باشد!
بخاطر همین هم اصلاحطلبان نیاز داشتند که سنگینی این شکست را با دروغ و شایعه و اعتراض و تظاهرات کمتر کنند. به هر حال یکی از توهمات اصلاحطلبان این بود که شاید با مطرح کردن بحث تقلب و تکرار این ادعا تا 4 سال آینده، در حقیقت خودشان و اصلاحات را زنده نگه دارند و برای انتخابات آینده حرفی برای گفتن داشته باشند، غافل از اینکه این مسائل علیرغم همه تلخیهایی که در چند روز گذشته در جامعه بوجود آورد، در نهایت هیچ پیروزی و موفقیتی را در آینده برای آنها در پی نخواهد داشت.
مساله دیگری که در عملکرد اصلاحطلبان قابل توجه است، رفتار ساختارشکنانه و غیرقانونی آنها برای تحت تاثیر قرار دادن نتیجه انتخابات است. کدام دیکتاتوری از این مخوفتر که کسی بخواهد برای اثبات پیروزی خود، آرای یک ملت را نبیند؟ میرحسین موسوی در روزهای گذشته با توهین و اهانت به آرای میلیونها ایرانی، جمعیتی را به خیابانهای تهران کشاند و مدعی شد که اکثریت مردم با او هستند، اما عقل و منطق در همه جای دنیا میگوید که اکثریت مردم در پای صندوقهای رای مشخص میشوند نه در خیابانها و پشتبامها!
به هر حال مسالهی اعتراض به نتیجهی انتخابات در جمهوری اسلامی تقریبا بیسابقه بود و دلخوشی طراحان اعتراضهای اخیر هم همین مساله بود. آنها تصور میکردند که با آوردن حامیان خود به خیابانها و با اعتراض و تبلیغات و فشار بر نهادهای تصمیمگیری، شاید بتوانند امتیازاتی را از حکومت بگیرند. اما به نظر من اینجا هم اصلاحطلبان دچار اشتباه بزرگی شدند. آیا اعتراض آنها چیزی جز دیکتاتوری و دیدن خود و ندیدن آرای اکثریت جامعه بود؟ آیا مردم به راحتی این اهانت و توهین آنها را به آرای خود فراموش میکنند؟ قطعا این تصمیم اشتباه اصلاحطلبان نیز بیاعتمادی بیشتر مردم را نسبت به آنها در پی خواهد داشت، اگر چه خودشان فعلا این مسائل را متوجه نمیشوند!
آن شب که موسوی در اوج عصبانیت گفت که سه برابر وقت وی را به احمدی نژاد بدهند، هیچگاه فکر نمی کرد دروغهایش اینگونه به ضررش تمام شود.
سخنان موسوی در مناظره ای که احمدی نژاد حضور نداشت، فرصتی مناسب به رئیس جمهور داد تا سخنان خود را بهتر به گوش مردم برساند.
علی رغم آنکه وقت شصت دقیقه ای احمدی نژاد را به نوزده دقیقه کاهش داده بودند اما ابسیار عالی ظاهر شد. نکته مهم این بود که به این مسئله اشاره کرد که مشکلات و گرانی هست که اگر نبود ما این همه شب و روز کار نمی کردیم! او صادقانه سخن گفت.
البته نباید از اشتباه بزرگ موسوی بگذریم. همان شب که با کروبی مناظره کرد نوشتم که بزرگترین اشتباه موسوی دروغهایی بود که علیه احمدی نژاد گفت. موسوی به راحتی می توانست دست روی مطالبی بگذارد که احمدی نژاد حرفی برای گفتن نداشته باشد. مطمئنا فقط دیکته نانوشته غلط ندارد. پس عملکرد دولت نهم نیز از غلط خالی نبود و موسوی می توانست به آنها بپردازد.
اما دستکاری آمار و جا به جایی سالهای آماری و اندازه آنها، ر کنار پخش میلیونی سی دی های تخریبی «90 سیاسی» اقدامی کودکانه بود. نمی دانم تقصیر موسوی بود یا مشاورانش، اما به هرحال همان طور که می شد حدس زد، موج اتهام «دروغگویی» و «بی اخلاقی» را به خود موسوی بازگرداند.
نقش نامه رفسنجانی را هم نباید فراموش کرد. آنجا که مردم و رهبری را تهدید می کند که «یا میرحسین یا آشوب»! مطمئنا این شیوه برخورد و حرکات احساسی تنها کار موسوی را بدتر کرده است.
به هرحال بچه های شهرهای اصفهان، سمنان، شیراز، مشهد، زنجان و تبریز که خیلی از جو امشب راضی بودند. (در نوع خود شهرهای ترک زبان زنجان و تبریز خیلی جالب بودند) شهرهای دیگر را خبر ندارم. اما آنچه مشخص است این استکه موسوی و رفسنجانی می خواهند بازی انتخابات را به هم بزنند. باید مراقب بود و بهانه دست افراطیون نداد.
توسلها را ادامه دهیم، حضورمان را قطع نکنیم، که تنها یک روز باقی مانده است. بله! تنها یک روز! صبح نزدیک است... انشاءالله
مردی با دوچرخه اش در یکی از بازارهای قدیمی مشغول حرکت بود تا مایحتاج زندگی اش را تهیه کند. به یک مغازه می رسد و دوچرخه را کناری می گذارد و مشغول خرید می شود. مغازه شلوغ بود و مردم سخت مشغول تا چیزی از قلم نیفتد. به ناگاه متوجه می شود جوانکی دوچرخه اش را دزدید و با زیرکی سوار شد و گریخت.
مرد بار و بنه اش را به زمین می نهد و برای گرفتن دزد به دنبالش می دود. مرد شروع به فریاد می کند که دزد! دزد! دزد را بگیرید! و جوانک دزد، که از نعمت هوش هم برخوردار بوده، به همراه مرد بیچاره ی مال باخته فریاد می زند دزد! دزد! دزد را بگیرید! و مردم با خیال راحت از این که جوانک به کمک مرد بیچاره آمده و با دوچرخه می تواند دزد را بگیرد، به کار خود مشغول شدند. تا این که دزد گریخت و بیچاره ی مالباخته به چیزی نرسید. وقت برگشت به هرکس که می گفت چرا جلو جوان را نگرفتی می گفت: مگر او با تو نبود؟
جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، کم شباهت به این داستان نیست. یک استاد دانشگاه، که حساب مالی اش برای همه روشن است و ریالی از بیت المال به نفع خود و اطرافیانش کنار نگذاشته، به شدت مشغول بستن دست دزدان این مملکت است. ولی دزدان هم باهوش اند. لذا با زیرکی خاص و با کمک رسانه های فراوان شان، دائم توپ را به زمین او منتقل می کنند. همان اتهاماتی که به خودشان وارد است، به رییس جمهور و اطرافیانش می زنند. تا صدا از صدا شناخته نشود و از آب گل آلود ماهی های بزرگی بگیرند. اینجاست که یاد فرمایش رهبر معظم انقلاب می افتیم که هر کسی در نوک مبارزه با فساد باشد، مورد بیشترین اتهامات واقع می شود.
و اینجاست که می فهمیم قدرت طلبان و مفسدان اقتصادی چگونه برای رسیدن به قدرت از دست رفته ی خود، حاضرند همه اصول اخلاقی ـ حتی آنچه خود مدّعی آن هستند مثل راستگویی ـ عدم تخریب دیگران ـ حفظ آبروی دیگران و… ـ را زیر پا له کنند.
در پایان خوب است یک مثال بیاورم:
این دو تصویر، دو روی یک برگه اند که ستاد آقای میرحسین موسوی در شهر قم بین مردم منتشر می کردند. در صفحه ی اول، پیام کذایی میرحسین موسوی، که فردای شب مناظره با آقای دکتر احمدی نژاد در تلویزیون خوانده بود، مشاهده می شود. در این پیام، ایشان با بی ادب خواندن محمود احمدی نژاد، تأکید کرده اند که برای رسیدن به ریاست جمهوری، حاضر نیستند اصول اخلاقی را زیر پا بگذارند و با آبروی مردم بازی کنند.
در پشت همین صفحه، نوشته ی دیگری است که اتهاماتی را به بعضی افراد از جمله صادق محصولی، فتاح، احمدی نژاد وارد کرده اند. حال آقایان باید این سؤال را جواب دهند که اگر افشاگری درباره مفسدان اقتصادی را به معنای بردن آبروی مردم می دانند، چرا خود به آن پایبند نیستند. و اگر خود را ملزم می دانند که برای رسیدن به صندلی ریاست جمهوری، از مرز اخلاق خارج نشوند، چرا خود، اخلاق را له می کنند؟
فیلم مستند انتخاباتی آقای موسوی را هم دیدیم. از چند روز پیش ابوالفضل فاتح دائما همه را به تماشای این فیلم دعوت می کرد. فاتح با اغراق زیادی درباره این فیلم گفته بود که «فیلم مستند مهندس موسوی نفس ها را در سینه حبس می کند!» ولی انصافا این فیلم آن چیزی نبود که انتظارش را داشتیم.
بدون ذره ای تعصب و جانبداری باید بگویم که مقایسه فیلم احمدی نژاد و موسوی نشان می دهد که تیم تبیلغاتی احمدی نژاد لااقل در این مورد، بسیار حرفه ای تر از موسوی فیلم خودشان را ساخته بودند. دلائل این مساله هم کاملا روشن و واضح است.
اول اینکه فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد حرف جدید و غیرقابل باوری نداشت، در حقیقت تکرار همان رفتار و کردار و گزارش عملکرد 4 سال گذشته رییس جمهور و سفرهای استانی هیئت دولت بود.
دوم اینکه مردم با دیدنش یاد خاطرات نوستالژیک و قدیمی خود نیفتادند، بلکه آنرا از نزدیک حس کردند چرا که احمدی نژاد تا همین چند روز پیش هم در قالب سفرهای استانی دولت تا دورترین نقاط کشور سفر کرده بود و از نزدیک با مردم سراسر کشور دیدار کرده بود.
سومین نکته مثبت فیلم احمدی نژاد این بود که حس و روح داشت. احمدی نژاد در این فیلم نقش بازی نکرد، همانی بود که در 4 سال گذشته، مردم او را از نزدیک دیده بودند. احمدی نژاد با مردم بود، در میان مردم بود. نگاه روشنفکری هم بر فیلم حاکم نبود، کاملا خاکی خاکی.
البته باید اعتراف کنیم که فیلم مستند آقای موسوی هم سعی زیادی داشت که جنبه اصولگرایی و ارزشی میرحسین موسوی را نشان بدهد. (با تکرار همان رفتارهای احمدی نژادی، نماز خواندن کنار خیابان و …) استفاده زیاد از تصاویر امام و رزمندگان و تاکید بر رنگ سبز و حمایت برخی خانواده شهدا هم دقیقا بخاطر همین مساله بود. البته باید منتظر فیلم داریوش مهرجویی هم باشیم، احتمالا در آن فیلم جنبه های دیگر میرحسین هم مدنظر قرار خواهد گرفت!
همچنین بخش زیادی از فیلم آقای موسوی بر جنبه های عوام گرایی و پر رنگ کردن نمادهایی چون پارچه سبز و سیادت و … تاکید داشت. فراموش نکنید که اصلاح طلبان در 4 سال گذشته دائما احمدی نژاد را متهم به رفتار پوپولیستی و عوام گرایی می کردند!
یک نکته جالب درباره فیلم احمدی نژاد:
من واقعا فکر نمی کردم بعضی آدمها در مملکت ما آن قدر از فضای جبهه و جنگ و مسائل و مشکلات خانواده های شهدا و نیز فرهنگ شهادت دور باشند که ساده ترین مسائل را هم نتوانند درک کنند.
به عنوان نمونه، روزبه میرابراهیمی بعد از تماشای فیلم احمدی نژاد، فورا احساس کرد که توانسته مچ احمدی نژاد را بگیرد، به همین منظور در وبلاگش نوشت:«بیست سال بعد از پایان جنگ، فرزند شهید ۸-۹ ساله داریم؟! وقتی این تصاویر را دیدم اولین سوال در ذهنم این بود که بعد از ۲۰ که از پایان جنگ می گذرد چگونه فرزند یک شهید (که حتما منظورش شهید دوران جنگ است) در سال ۸۸ می تواند ۸-۹ ساله باشد؟ حتی اگر در روزهای آخر جنگ هم بدنیا آمده باشد الان باید بیست ساله باشد….»
ژیلا بنی یعقوب هم با تایید حرف های میرابراهیمی همان ها را تکرار کرد.
یعنی واقعا لازم است که ما برای این دوستان عزیز توضیح بدهیم که بعد از گذشت بیست سال از پایان جنگ تحمیلی، هنوز هم جانبازان شیمیایی و قطع نخاعی بسیاری وجود دارند که روزی هزار بار در خانه و بیمارستان و در برابر چشم عزیزان خود، می میرند و زنده می شوند؟ محض اطلاع شما، آن دخترک 8 – 9 ساله دختر جانبازی بود که پدرش چند ماهی قبل از سفر احمدی نژاد به شهادت رسیده بود.
وقتی حماسه آفرینی احمدی نژاد را مشاهده کردم برعکس بقیه اصلا تعجب نکردم! برایم خیلی عادی و طبیعی بود٬ چرا که همه وفاداران به گفتمان امام و انقلاب باید راهی اینچنین داشته باشند.
اگر امروز از ادبیات رییس جمهور در مواضع انقلابی اش شگفت زده می شویم به این دلیل است که سیاسیون حرفه ای( به تعبیر دکتر!) مسیر را منحرف کردند و قطاری را که قرار بود با صلابت و اقتدار راهٍ فتح قله ها را طی کند٬ از ریل خود خارج کردند. تنش زدایی٬ اعتماد سازی٬ تساهل و تسامح و ... واژه های لعابداری بودند که برای تز خود عنوان می کردند و چه غصه هایی که رهبر عزیزمان نمی خوردند...
به هر حال سخنرانی و موضع گیری رییس جمهور کنونی ما همان سخنان و مواضع برخواسته از متن اسلام ناب و گفتمان امام(ره) است که خیلی وقت زودتر از اینها باید در مجامع عمومی و بین المللی مطرح می شد٬ اما چه کنیم که حضرات٬ از ادبیات انقلابی شرم شان می شد !!!
اما نکته ظریفی که پس از این ماجرا در ژنو به ذهنم رسید٬ یک نکته انتخاباتی بود!
مدت هاست که برخی دوستان گله مندند که چرا احمدی نژاد فعالیت های تبلیغاتی را شروع نکرده و دیگر دیر شده و رقبا جلوتر رفته اند و ...
وقتی ماجرای ژنو پیش آمد و حرکت احمدی نژاد ملت آزاده ایران را به وجد آورد٬ پیش خودم گفتم« احمدی نژاد که نیاز به تبلیغات ندارد٬ اقدامات و عملکرد او بهترین نوع تبلیغات است. وقتی مردم با این دست کارهای او روح انقلابی خود را دوباره پیدا می کنند و سربلندی و اقتدار خود را در دنیا می بینند٬ مسلما به شخص یا گفتمانی دیگر( حتی اگر بدلی از آن باشد!!) روی نخواهند آورد.»
به یاد این بیت از لسان الغیب٬ حافظ شیرازی افتادم که:
« یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد »
یک سوال ساده از کاندیداهای مطرح اصلاحطلبان و نیز حامیان و طرفداران آنها:
چند روزی هست که هاشمی ثمره رسما اعلام کرده احمدینژاد آماده مناظره با کاندیداهای ریاستجمهوری است. فکر میکنم این اولین باری است که یک رییسجمهور در کشور ما برای مناظره با دیگر نامزدهای انتخاباتی اعلام آمادگی کرده باشد، اما با گذشت چند روز هنوز هیچ خبری از اردوگاه اصلاحطلبان نیست. حتی هیچکدام از نامزدهای آنها اشارهای هم به مناظره با احمدینژاد نکرده است.
انتظار داشتیم که لااقل نامزدهایی که این روزها بیشتر از همه به دولت انتقاد میکنند و عملکرد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رییس جمهور را زیر سوال میبرند، از این فرصت استفاده کنند و پیشقدم شوند و با شرکت در یک مناظره تلویزیونی و به صورت رودررو همه حرفها و انتقادات خود را با رییس جمهور مطرح کنند.
حتما قبول دارید که در روزهای گذشته، هم آقای موسوی و هم آقای کروبی سنگ تمام گذاشتند و هرجا رفتند، تا میتوانستند علیه دولت و احمدینژاد حرف زدهاند. به نظر من اگر اصلاح طلبان به حرفهایشان اعتقاد دارند و مطمئن هستند که حق با آنهاست، چرا در یک مناظره رودررو شرکت نمیکنند؟
اگر هنوز «دانستن حق مردم است» و اگر همچنان به آزادی و دموکراسی و آرای عمومی اعتقاد دارند، بهتر است بجای شعار دادن و بیان حرفها و انتقادهای تکراری و سخنرانیهای یک طرفه، اسناد و مستندات و دلایل خود را علیه دولت، جمع و جور کنند و این فرصت را به مردم بدهند که در یک برنامه تلویزیونی هم حرف آنها را بشنوند و هم پاسخ رییس جمهور را. فکر می کنم این بهترین راه تشخیص و بهترین راه یک انتخاب آگاهانه باشد.
البته شخصا بعید میدانم اصلاحطلبان با این خواسته احمدینژاد موافقت بکنند. 8 سال پیش هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، آقای دکتر احمد توکلی در یک برنامه زنده تلویزیونی از آقای خاتمی خواست که در یک مناظره تلویزیونی شرکت کند. پاسخ آقای خاتمی هم واقعا جالب بود. جالب از این نظر که وی برخلاف همه ادعاهایی که درباره آزادی و حق مخالف و دموکراسی داشت، با پیشنهاد و نصیحت دوستانش چند روزی را سکوت کرد و وقتی دید که توکلی برای مناظره همچنان مصمم است، اطرافیانش را برای مناظره فرستاد.
خاتمی همچنین در جواب خبرنگارانی که علت عدم حضور وی را در مناظره میپرسیدند، در توجیهی خندهدار گفت: به غیر از من 9 نفر دیگر هم نامزد هستند. اگر قرار باشد من با همه این کاندیداها مناظره کنم، چنین چیزی نه امکان دارد و نه وقتش را داریم!
البته دلایل آقای خاتمی بهانهای بیش نبود. چرا که هدف احمد توکلی از مناظره، بیان حرفهایی بود که بعضیها واقعا طاقت شنیدنش را نداشتند. (البته توکلی در این زمینه سابقهدار است، قبلا هم هنگام رقابت با هاشمی رفسنجانی، برنامه تلویزیونیاش توسط مدیر وقت صدا و سیما، یعنی محمد هاشمی توقیف و بعد از اعتراض و فشار دوستان توکلی به صداوسیما، با چند ساعت تاخیر پخش شده بود! این هم نمونهای از رفتار دیروز مدعیانی که امروز دیگران را متهم می کنند!)
بد نیست بعد از گذشت 8 سال یکبار دیگر بیانیه توکلی را بخوانیم. من فکر می کنم مهمترین دلیل امتناع اصلاح طلبان از قبول مناظره، این خواسته احمد توکلی باشد : «نقد عملکرد سیاست گذرانی که سالها پست های حساس سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور را بر عهده داشتند»
بدنبال دعوت دکتر احمد توکلی از جناب آقای سید محمد خاتمی برای شرکت در مناظرهای تلویزیونی در پیشگاه ملت، که در روز چهارشنبه 9 خرداد ماه و در گفتگوی بخش خبری شبکه 2 سیما صورت گرفت، برخی از سیاستمداران هوادار رییسجمهور سکوت ایشان را شکستند. آقایان محجوب و حجةالاسلام انصاری برای شرکت در مناظره با دکتر توکلی به جای جناب آقای خاتمی اعلام آمادگی کردند!
اما این واکنشهای سیاسی، افکار عمومی را در مقابل این پرسش قرار میدهد که آیا رییسجمهور فعلی حق رقیب انتخاباتی خود را حتی بعنوان یک شهروند ایرانی برای شرکت در یک مناظره با شخص ایشان نادیده میگیرد؟ یا آنکه در این مناظره پرسشهایی مطرح خواهد شد که مسئولیت پاسخ به آن را بایستی دیگران بعهده بگیرند؟
به هر تقدیر با توجه به نزدیک شدن به پایان دوره تبلیغات، به عنوان شهروند ایرانی و در جهت فراهم کردن زمینه انتخاب آگاهانه، از وجدان صادق و آزادیخواه جناب آقای خاتمی میخواهیم دعوت دکتر توکلی را برای شرکت در مناظره بپذیرد.
آنچه دکتر توکلی میخواهد در این مناظره دنبال کند، نقد عملکرد سیاستگذارانی است که بیش از 12 سال در پستهای حساس سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور در طول حاکمیت سه دولت باقی ماندهاند و حتی سیاستهایی که در قالب مفاهیم جدید به مردم ارائه میشوند نیز توسط همان مجریان تعقیب شده است!
مقایسه سابقه احمدی نژاد و موسوی به سبک حامیان میرحسین
سید "کاظم اکرمی"، در ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در همدان افزود:میرحسین موسوی با فکر اصلاحطلبی بهمیدان آمده و امتحان مدیریتی خود را با موفقیت پشتسر گذاشته است.
وی تصریح کرد: یک رئیس جمهور مقتدر باید با تمام توان و با قدرت قانونی که دارد تمام امور را آنگونه که ملت می خواهد اصلاح کند.
وی اظهار داشت:رئیس جمهور یک کشور همانند خاتمی باید با قدرت عمل کند و کلیشه نباشد.
وی با اشاره به اینکه همه کشورها نیاز به رفرم و اصلاح دارند، افزود: اگر چه ممکن است من و امثال من به برخی از کارهای اصلاحات نقد داشته باشیم ولی نباید در تحلیل مسائل جزئینگر بود چرا که نمیتوان با تکیه بر چند مقاله اشتباهی که در دوره اصلاحات نگاشته شده اصلاحات را به کل نادیده گرفت.
اکرمی یکی از نشانههای بارز تقوا را برخورداری از صداقت خواند و ادامه داد: باید گفتار و کارهای افراد با یکدیگر مطابقت داشته باشد نه اینکه بعد از دادن وعده تحقق یک سری مسائل، آنها را تکذیب کرد.
وی گفت: با اشاره به روابط ایران با آمریکا و اسرائیل گفت: میر حسین موسوی یک متفکر است ، با مسائل سیاسی آشنایی دارد و می داند با دیگر کشور ها چگونه ارتباط برقرار کند.
وی در پاسخ به سووالی با این مضمون که آیا اصلاحات به وعده خود عمل کرد، گفت: درست است که اصلاحات صددرصد به وعدههای خود عمل نکرد، خاتمی که وعده اقتصادی نداد، فقط وعده سیاسی و آزادی داد و تا حدودی هم توانست آن چه را که وعده داده بود، عملیاتی کند ولی وعده خیلی از مسائل را نداد که بعدها نتواند آنها را اجرایی کند.
وی در جواب یکی از حضار که پرسید آیا کنار کشیدن خاتمی از عرصه انتخابات به دلیل ترس از رد صلاحیت شدن بود، راجع به این موضوع اظهارنظری نکرد.
وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین در این باره که آیا امکان تغییر قانون اساسی وجود دارد، گفت: قانون اساسی وحی منزل نیست که امکان هیچگونه تغییر و تحولی در آن وجود نداشته باشد و با نظر رهبری میتوان آن را تغییر داد.